میراث مصباحیون در مدیریت زاکانی و سرنوشت تراژیک مجسمهها در جمهوری اسلامی | چرا شاپور اول به پارکینگ شهرداری تبعید شد؟

رویداد۲۴| سیما پروانه گهر- در آبانماه امسال، شهرداری تهران در ادامه مجموعه اقدامات ملیگرایانه بعد از جنگ دوازده روزه، از مجسمهای با موضوع بهزانو درآمدن امپراتور روم، والرین، در برابر شاپور اول ساسانی در میدان انقلاب رونمایی کرد. این اثر که بهسرعت به یکی از بحثبرانگیزترین نمادهای شهری پایتخت تبدیل شد، هم تحسین علاقهمندان تاریخ را برانگیخت و هم با انتقادهای جدی هنری و سیاسی مواجه شد.
اما چند هفته بعد، بدون توضیح رسمی و شفاف، مجسمه از میدان انقلاب جمعآوری شد. همین اقدام، موجی از گمانهزنیها را در شبکههای اجتماعی به راه انداخت؛ از «بی سرانجامی اثر» گرفته تا شایعاتی درباره انتقال آن به فرودگاه مهرآباد. حالا، اما مشخص شده مقصد مجسمه جای دیگری اسن؛ پارکینگ موتوری شهرداری منطقه ۹.
این جابهجایی، تراژیک و پارادوکسیکال است؛ شهرداری اثری که پیشتر بهعنوان «نماد ایستادگی و عظمت ملت ایران» معرفی شده بود را نهتنها در یکی از میادین اصلی شهر یا حتی ورودی مهرآباد نگه نداشت، بلکه آن را گوشه پارکینگ موتوری شهرداری منطقه ۹ انداخت تا یادآور تلخی از نباودی نماد عظمت ملت ایران باشد و برای هزارمین بار نشان دهد کمیت مدیریت شهری پایتخت لنگ میزند و شهردار تهران تا چه حد از مفاهیم ملی و مذهبی سو استفاده میکند.
مجسمه والرین و شاپور؛ از استقبالها و انتقادها تا سرنوشت تراژیک
بیشتر بخوانید: احضار شاه ساسانی برای مرمت پایگاه اجتماعی ترک خورده | شاپور اول، استاد بیرقیب پروپاگاندا و نبرد ابدی روایتها
روز ۱۷ آبان، شهرداری تهران با مراسمی پرهزینه، بی سابقه و پرزرقوبرق—شامل نورافشانی، اجرای ارکستر سمفونیک، حضور خوانندگان شناختهشده و اجراهای نمایشی—از این مجسمه رونمایی کرد. مراسمی که بیش از آنکه یادآور یک پروژه فرهنگی پایدار باشد، شباهت زیادی به یک شوی تبلیغاتی داشت
مدیریت شهری در همان شب اعلام کرد هدف از نصب این اثر آن است که «دیپلماتها و مقامات خارجی با نخستین قدم در ایران، با تاریخ و عظمت ملت ایران آشنا شوند». ادعایی بزرگ، آن هم برای میدانی که خود یکی از مهمترین نمادهای سیاسی و فرهنگی تهران است.
اما این اقدام از همان ابتدا با واکنش انجمن مجسمهسازان ایران روبهرو شد. اعتراضی که نه از سر مخالفت سیاسی، بلکه از موضع نگرانی حرفهای و فرهنگی مطرح شد. محسن رافعی، مجسمهساز شناختهشده کشور، هشدار داد حذف نهادهای تخصصی از فرآیند تصمیمگیری و نبود نظارت کیفی، به افت سطح هنر شهری میانجامد. او همچنین انتخاب «والرین»، بهعنوان نماد شکست، برای میدانی مهم همچون انقلاب را انتخابی بحثبرانگیز و ناسازگار با هویت فرهنگی این فضا دانست.
جمعآوری زودهنگام به مقصد نامعلوم
با وجود این انتقادها، شهرداری تهران هیچ توضیح شفافی ارائه نداد و مسیر خود را ادامه داد. تا اینکه شامگاه ۲۴ آذرماه، ، مجسمه بدون اعلام رسمی و پیش از دریافت مجوزهای قانونی لازم از میدان انقلاب جمعآوری شد؛ اقدامی که گفته میشد مقدمه انتقال آن به ورودی فرودگاه مهرآباد است. اما این انتقال هرگز رخ نداد و سرانجام، مجسمه به پارکینگ موتوری شهرداری منطقه ۹ منتقل شد؛ مکانی کاملاً اداری، دور از نگاه عمومی و بیارتباط با هرگونه مفهوم فرهنگی یا تاریخی. این در حالی است که همین اثر، تنها چند هفته پیش، با عنوان «نماد ایستادگی ملت ایران» معرفی شده بود؛ نمادی که امروز نه در میدان انقلاب است، نه در فرودگاه، و نه در هیچ فضای عمومی قابل مشاهده.
سابقهای طولانی از مناقشه بر سر مجسمهها
پرونده مجسمه «والرین» بیش از آنکه یک اختلاف سلیقه هنری باشد، دو نکته بسیار مهم را در دل خود دارد؛ نخست این که این ماجرا نمونهای روشن از بحران مدیریت شهری در تهران در دوره شهرداری علیرضا زاکانی است؛ بحرانی که در آن، تصمیمهای پرهزینه و پرسروصدا، جایگزین فرآیندهای شفاف، قانونی و تخصصی شدهاند.
رویه سالهای اخیر در شهرداری تهران نشان میدهد که هنر شهری نه بهعنوان بخشی از زیست فرهنگی شهر، بلکه بهعنوان ابزاری برای نمایش قدرت و تولید تصویر سیاسی تلقی میشود. وقتی پروژهای با مراسمی پرزرقوبرق آغاز میشود، اما بدون توضیح روشن به پارکینگ ختم میشود، پرسش اصلی این است: هدف، تولید معنا بوده یا تصویر؟
جمعآوری مجسمه پیش از دریافت مجوزهای قانونی، نشانهای نگرانکننده از «اولویتداشتن نمایش بر قانون» است. اگر پروژهای فرهنگی، حتی در سادهترین مراحل اداری دچار چنین آشفتگی است، چگونه میتوان از سیاستگذاری کلان فرهنگی در شهر دفاع کرد؟ چگونه مجسمهای که قرار بود روایتگر «عظمت ملت ایران» باشد، حالا خود به نمادی از سردرگمی، شتابزدگی و بیبرنامگی تبدیل شده است.
نکته دوم، اما مهمتر و عمیقتر از رویکردهای مدیریتی علیرضا زاکانی در شهرداری تهران است؛ مساله، نگاه ایدئولوژیک به مدیریت شهری در همه سطوح حتی در سطح یک مجسمه است.
چه کسی است که ندادند «تاریخ مجسمهها» در جمهوری اسلامی چه سرنوشت عجیبی داشته است؛ گروهی از اصولگرایان که عموما به عنوان طیف تندرو شناخته میشوند، از اساس با حضور مجسمه و تندیس، آن هم الهام گرفته از داستانهای ملی ایرانیان، مشکل دارند.
دهه ۸۰ و مجسمههایی غیب میشدند
تعدادی از مجسمههای نصب شده در سطح شهر تهران در طی مدت کوتاهی در سال ۱۳۸۹ ناپدید شدند. در آن روزها برخی از مسئولان نیروی انتظامی عنوان «سرقت» را برای مجسمههای شهری استفاده میکردند، اما برخی دیگر آن را تحت عنوان «جمعآوری توسط مقامات دولتی یا گروههای مذهبی مورد حمایت دولت وقت (محمود احمدی نژاد» توصیف کردند.
تعداد این مجسمههای گم شده تا اردیبهشت ۸۹ به ۱۲ مورد رسید که هر یک بین ۷۰ تا ۷۰۰ کیلو وزن داشتد. محمدباقر قالیباف شهردار وقت تهران امکان سرقت با انگیزههای غیر مالی را رد نکرد و پیگیری آن را از مسئولیتهای نیروی انتظامی اعلام کرد.
اغلب این مجسمهها نمادهای ملی و آثاری شاخص از هنرمندانی مطرح بودند؛ مجسمهٔ ستارخان اثری از شهریار ضرابی واقع در خیابان ستارخان، مجسمهٔ باقرخان از شهریار ضرابی واقع در خیابان شهرآرا، مجسمهٔ صنیع خاتم از حمید شانس واقع در پارک ملت، مجسمهٔ زندگی از فاطمه امدادیان و مجسمهای از محمد مددی واقع در خانهٔ هنرمندان ایران، مجسمهٔ استاد شهریار از علی قهاری در پارک دانشجو، دو مجسمه از دکتر شریعتی در پارک شریعتی از حمید شانس، مجسمهٔ مادر و فرزند از هژیر ابراهیمی در شهرک غرب، مجسمهٔ ابن سینا از عذرا عبدالنبی در پارک بهجت آباد، مجسمهٔ گوساله در دانشکدهٔ دامپزشکی دانشگاه تهران، مجسمهٔ برنزی از روحالله شمسیزاده در پارک استقلال تهران.
پایگاه خبری تابناک، رسانه اصولگرا همان زمان سرقت این مجسمهها را ناشی از مسائل اعتقادی توصیف کرد. این رسانه می گفت با توجه به وجود دوربینهای پلیس در مراکزی که سرقتها انجام گرفته و حضور نیروهای حراست و نگهبان مجموعههای مذکور، امکان حضور یک جرثقیل برای مدت زمان طولانی و سپس جابهجایی آن وجود ندارد.
به گزارش تابناک، تعلل و بیاعتنایی مقامات در رسیدگی به موضوع تردیدی باقی نمی گذارد که این سرقتها با «انگیزه اعتقادی از سوی برخی گروههای خودسر و در هماهنگی با برخی مقامات» صورت گرفتهاست.
اظهارات عجیب دیگری هم همان زمان مطرح شد. مثلا خبرگزاری فارس به نقل از حسن محمدی «کارشناس ارشد میراث فرهنگی» اعلام کرد: «در پشت پرده سرقت سریالی مجسمهای تهران احتمالاً دستهای پنهان انگلیس وجود دارد.» وی دلیل خود را «سوابق کشور انگلستان در سرقت آثار تاریخی و اشیاء نفیس ملتها» دانست
دهه ۹۰؛ ویرانی مجسمهها
دهه ۹۰ داستان تخریب تندیسها در شهرهای مختلف به خصوص در تهران روایتی تمام نشدنی بود. دهه ۹۰ زمانی بود که برخلاف دهه ۸۰ مجسمهها گم نمیشدند، بلکه نابود میشدند. بهار سال ۱۳۹۳ اخبار ویرانی تندیسها یکی پس از دیگر در رسانهها منتشر میشد.
در آن زمان سازمان زیباسازی شهرداری تهران در ضلع جنوبی میدان هفت تیر، میدان ونک و ورودی فرهنگسرای ارسباران سه مجسمه با موضوع فرهنگ کُردی را نصب کرد. این آثار هنری شامل مجسمه «مردی با چتر» اثر چنگیز اقبالی، تندیس مردی با لباس کُردی اثر عفت جلیلنژاد و تندیس «قاله مه ره» (قادر عبداللهزاده) شمشال نواز بنام کُرد، بود.
اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۳ به تندیس سوم آسیب جدی وارد آمد و روشن نشد چه فرد یا افرادی با چه هدف و انگیزهای به این کار اقدام کردند.
خرداد ماه همان سال، خبرگزاری ایرنا در گزارشی در اینباره نوشت که بررسی ها برای شناسایی دست اندرکاران جریان ویرانگری و ربایش مجسمهها و تندیسها در شهرهای ایران به ویژه تهران به جایی نرسیده و تکرار این رخداد، امری عادی شده است.
ایرنا پدیده تخریب مجسمه ها را یک پدیده نادر و نمونهای از «وندالیسم» (ویرانگری) خواند؛ واکنشی خصمانه و کینه توزانه به برخی از صور فشارها، تحمیل ها، ناملایمات، حرمان ها، اجحافها و شکست ها. ایرنا گفت پرسش اینجاست که این جریان ویرانگری چرا یک راست سراغ مجسمهها میرود و چرا درباره این موضوع توضیح قانع کننده و قانونی چندانی داده نمیشود.»
انگشت اتهام به سمت جریان مصباح یزدی
هم در سالهای پایانی دهه ۸۰ که مجمسهها غیب شدند و هم در دهه ۹۰ که تخریب به رویه تبدیل شده بود، همواره انگشت اتهام به سمت نیروهای هوادار مصباح یزدی بود. اگرچه این مساله هرگز تایید یا رد نشد، اما دیدگاههای مصباح درباره ساخت مجسمه و تندیس این اخبار غیررسمی را تقویت میکرد.
به غیر از مصباج یزدی هم چهرههای دیگری منتقد هنر مجسمه سازی بودند. آیتالله سید هاشم بطحایی گلپایگانی، عضو وقت مجلس خبرگان رهبری در سال ۱۳۹۵ در گفتوگو با خبرنگار قرآن و عترت باشگاه خبرنگاران جوان با اشاره به نظر قرآن در خصوص مجسمهسازی گفته بود «اسلام مجسمهسازی را در دسته لغویات قرار داده و از آن به عنوان کارهای بیهوده یاد میکند.»
پایگاه خبری مشرق نیوز نیز در سال ۱۳۹۵ گزارشی از فتاوای مختلف در اینباره منتشر کرد؛ بر اساس این گزارش آیتالله صافی گلپایگانی «ساختن مجسمه و خضوع در مقابل آن و همچنین نیایش و احترام در برابر مجسمه ها و نصب آنها در معابر و میادین، را حرام می داند». آیتالله مکارم شیرازی درباره حرمت نقّاشى و مجسمه سازى با توجه به اینکه در عصر مدرن، دیگر ذهنیّت بت پرستى را در عموم مردم ایجاد نمى کند و به عنوان هنر شناخته می شود گفته «مجسمه سازى و خرید و فروش آن در هر حال اشکال دارد مگر در مواردى که جنبه اسباب بازى دارد»
ماجرای «شاپور اول و والرین»؛ مسئله فقط یک مجسمه نیست
ماجرای «والرین» تنها درباره یک اثر هنری نیست. مساله «نگاه اقتدارگرایانه و غیرپاسخگو به هنر و فضای عمومی شهر» و رویکرد استفاده سیاسی و انتخاباتی از هر ابزاری است.
تا زمانی که هنر شهری نه بهعنوان بخشی از حافظه جمعی و زیست فرهنگی شهر، بلکه بهمثابه ابزاری برای نمایش قدرت یا بهرهبرداری سیاسی دیده شود، سرنوشتهایی شبیه آنچه بر مجسمه «والرین» رفت، نه استثنا، بلکه قاعده خواهد بود. علاوه بر این نباید از نظر دور داشت که مدیریت فعلی شهرداری تهران بی نصیب از رسوب فکری دیدگاههای جریان مصباح یزدی نیست. جریانی که با همراهی گروههای دیگر در برهههای زمانی مختلف سرنوشتهای عجیبی را برای مجسمهها در ایران رقم زدند.




